اندکی تفکر...
من خر نیستم!میمون هم نیستم.اسب وشتر وگاو هم نیستم.پشه ومگس وشپش هم همینطور.
راستش من سگ هم نیستم.کانگرو وفیل وقناری هم…
نه نیستم….
اما حیوانم
ولی من یک حیوان معمولی نیستم.عقل و اختیاری که دارم…ذر کتابی اش می گویند حیوان ناطق
وتو خیال نکن که ما این تصوراتیم
مثل اسب میخوره
مثل فیل چاقه
مثل کنه میچسبه
اون روی سگمو ندیدی
مثل میمون بپر ر داری
من خرم!
مثل گاو ماما کردن بلده…یا طرف گاو برااااااا…..
قناری عشقم….صداش مثل بلبه و…
برتری دارم که گاهبی این برتری یادم میرود….
سخن گفتنم….
فکرکردن وبودن…
زندگی کردن….
چطور زندگی کردن در این پستی و بلندی ها…
من انسانم.انسانی که انسانیت را ذوست دارد.
محبت ومهربانب را دوست دارد.
نفس می کشد و این حیات را شاکر است…
صلح را دوست دارد اما از جنگ و ظلم بی زار است و…..
اما گاهی…..
غفلت و جاهلیتش گل می کند
طمع و از اورا چنگ می گیرد
اسیر هوسهایش می شود
گاهی گرفتار می شود در زشتی هایی که هست و گاهی یادش می رود که او معمولی نیست
گاهی خودش را پست می کند…پایین تر از حیوان و گم می شود در بی هویتی…(از ظالمان بگیر تا آنهایی که قلاده می بندند وچهاردست وپا روی زمین راه می روند)
وگاهی خود را بالا می کشاند…بهترازهر انسانی واز فرش به عرش می رود….
تو کیستی؟؟؟؟؟؟
انسانها اگر رودررویشان بگویند تو حیوانی…….بهشان بر می خورد(این انسان:حیوان ناطق).
اما بعضی ها روی خودشان دقت ندارند.کارهایی می کنند که در شان انسانیت شان نیست….ادعا هم دارند…
توکجای قضیه ای؟!
حالا که خداوند عزیز تو را برتر دانسته
عقل داری و اختیار….
عقلت کجای زندگی توست؟
واختیارت در کجا؟
سعی کنیم بقول معروف اگر یک کیلو هستیم باشیم ولی آدم باشیم….
چه می شود که یک انسان خودش را پست می کند؟
خودش را با گناه رنگارنگ سرگرم می کند؟نزول می خورد….حق می خورد….حرام می نوشد و…..و وجدانش تکان نمی خورد؟؟؟؟
چه می شود بعضی ها انقدر بد می شوند که عده ای در جوابشان می گویند:تو از حیوان هم بدتری….
این حیوان ناطق دارای عقل و اختیار چه می کند؟
چه بر سر این عقل واختیارش می آورد که گاهی دور می شود بد می شود
آن خوب خوبها چه می کنند؟
فکرش را کرده ای….تو که فکر نمی کنی آنها با فراموشی اص خود بالا رفته اند؟!
به خودت بیا….تو همان احسنت خداوندی….
اصل خودت را فراموش نکن….
نطفه ای که حالا انقدر مغرور شده…..
ازکجا آمده ای؟؟؟
به کجا می روی؟؟؟
آمدنت بهر چه بود؟؟؟